نقد فیلم گودزیلا و کونگ: امپراتوری نو؛ منهای سی وهشت

به گزارش وبلاگ آپ، دنیای سینمایی هیولاها آغاز جدی، سیاه و شکوهمندی داشت. گودزیلا (2014) شاهکار نبود اما برخلاف نسخه توهین آمیز -و حالا تا حدودی خاطره انگیز- رولاند امریش در دهه 90 میلادی، از همان ابتدا نشان داد که درک درستی از این هیولا دارد. اینکه گرت ادواردز عناصر ترسناک را هم به قصه اش اضافه و از ساخت یک فیلم اکشن بلاک باستری کلیشه ای خودداری کرد سزاوار تحسین بود. حالا اما دنیای سینمایی هیولاها دیگر کاملا وارد همان مسیر هالیوودی همیشگی شده است. نقد فیلم گودزیلا و کونگ: امپراتوری تازه (Godzilla x Kong: The New Empire) را در این مطلب می خوانید.

نقد فیلم گودزیلا و کونگ: امپراتوری نو؛ منهای سی وهشت

هشدار: در نقد فیلم گودزیلا و کونگ: امپراتوری نو خطر لو رفتن داستان وجود دارد

مشکل اساسی گودزیلا و کونگ: امپراتوری نو احمقانه بودن آن نیست، خود سازندگان هم می دانند که احمقانه است و هیچ اشکالی هم ندارد؛ نسخه های ژاپنی نیز در گذر زمان به حماقت نزدیک شدند و مجذوب کنندهیت اصلی آن ها در همین مضحک بودن نهفته بود. مشکل این است که ساخت یک اثر اغراق آمیز (Over the top) از جنس هیولایی، باید یک سازوکاری هم داشته باشد، و یک جوانبی را هم رعایت کند. نسخه پیشین، گودزیلا در برابر کونگ (2021) تا حد زیادی استانداردها را رعایت کرد، اصلا به همین دلیل بود که به یک میم اینترنتی تبدیل شد، چون مضحک بودن آن نه تنها بر مبنای اصول بود، بلکه مجذوب کنندهیت داشت. آن سکانسی که کونگ در کشتی، به آب نگاه می کند و فریاد می زند، و ناگهان گودزیلا از زیر آب بیرون می آید و درگیری های بعدی این دو، همه چیز مسخره است اما همزمان هیجان انگیز و مجذوب کننده هم هست. گودزیلا و کونگ: امپراتوری نو از این قاعده پیروی نمی کند؛ و وقتی فیلم گودزیلا منهای یک از راه رسید و به ما یادآوری کرد که یک فیلم هیولایی کلاسیک باید چگونه باشد، حالا سخت تر است که به فیلم آدام وینگارد بنگریم و ضعف های آن را نادیده بگیریم.

فارغ از اینکه به نبرد نهایی گودزیلا در برابر کونگ -با حضور نه چندان قانع کننده مکاگودزیلا- چه دیدگاهی دارید، آن فیلم سرانجام قانع کننده ای داشت. داستان جایی به سرانجام رسید که سلطان هیولاها و سلطان جزیره اسکال (جمجمه) برای مدتی کوتاه، کدورت ها را کنار گذاشته اند تا یک دشمن مشترک را شکست دهند، اما حالا که این ماموریت با پیروزیت به انجام رسیده است، چه خواهد شد؟ این سوال نهایی فیلم بود، اینکه این دو چگونه می توانند در کنار یکدیگر به حیات ادامه دهند. فیلم نو می توانست این ایده را به شکل های مختلف بررسی کند، اما همان طور که جهانی ژوراسیک: قلمرو (2022) این سوال که اگر دایناسورها در جهان آزادانه پرسه می زدند چه می شد؟ را به افتضاح ترین شکل ممکن پاسخ داد، امپراتوری نو هم مسیر پرفرازونشیبی را برای توسعه قصه نسخه پیشین انتخاب می کند.

فیلم در حقیقت نشخوار ایده داستانی اولیه گودزیلا در برابر کونگ است، با این تفاوت که گودزیلا -در سی وهشتمین فیلم سینمایی خود- کاملا در حاشیه است و قهرمان اصلی را باید کونگ بدانیم. برای فیلمی که عنوانش با گودزیلا آغاز می شود، شگفت آور است که او تا این حد نادیده گرفته می شود، به قدری که احتمالا از خودتان می پرسید پس گودزیلا کجاست؟ قوی ترین هیولای قصه، بیشتر فیلم را در حال شنا کردن در حاشیه است تا برای نبرد نهایی آماده شود. این رویکرد شاید برای یک هیولای نو که تا به امروز او را ملاقات نکرده ایم، جواب می داد. اینکه بدانیم هیولایی آن بیرون وجود دارد که در سرانجام از راه می رسد و ورق را برمی گرداند، شاید هیجان انگیز باشد اما ما قطعا نمی خواهیم که آن هیولای مذکور، گودزیلا باشد. چرا؟ چون با او آشنایی کاملی داریم و اصلا به تماشای نسخه نو مجموعه نشسته ایم تا با او ملاقات دیگری داشته باشیم (یادآوری می کنیم که نام فیلم گودزیلا و کونگ است)؛ بنابراین وقتی که به او توجه نمی شود و در حد یک بازیگر افتخاری، حضوری کوتاه در فیلم دارد، ناامیدکننده است.

قصه از جایی آغاز می شود که باخبر می شویم انسان ها کونگ و گودزیلا را از یکدیگر جدا کرده اند تا ارتباطی با یکدیگر نداشته باشند. در حالی که کونگ در زمین توخالی (هالو اِرث) سرگرم استراحت است (اما به دلیل تنهایی، از بحران وجودی و اگزیستانسیالیسم رنج می برد!)، آن طرف، گودزیلا به تنهایی جنگ های انسان ها را برایشان می جنگد و هیولاهای دیگر را از بین می برد تا خطری انسان ها را تهدید نکند و بعد هم آهسته آهسته می رود ایتالیا تا در آمفی تئاتر کولوسئوم بخوابد!

مونارک هم همچنان پابرجا است و سعی می کند به حفظ سلامتی و طول عمر هیولاها کمک کند. پس از اینکه یک نماد عجیب وغریب به دختر ناتنی ناشنوای دکتر اندروز (ربکا هال) الهام می شود، او با کمک دو شخصیت اعصاب خرد کن، برنی (برایان تایری هنری) و ترپر (دن استیونز) به هالو اِرث قدم می گذارد تا حقیقت را کشف کند. در همین حین، گودزیلا رفتارهای عجیبی از خود نشان می دهد و گویی در حال آماده شدن برای یک نبرد سخت است و در سوی مقابل، کونگ متوجه شده که تنها نیست و گوریل های دیگری هم در هالو اِرث زندگی می کنند که همگی برده یک شرور ترسناک به نام اِسکار کینگ هستند.

این خط داستانی، دو معضل معین برای فیلم ایجاد می کند: اولی، از آنجایی که بخش اعظمی از فیلم در زمین توخالی رخ می دهد، آن حسِ گستردگی، جهانی بودن و مهم بودنِ رویدادهای قسمت های پیشین اینجا وجود ندارد (گودزیلا در برابر کونگ در استفاده از خرده پیرنگ های مرتبط با زمین توخالی تعادل به خرج داده بود). اگر کونگ: جزیره جمجمه را کنار بگذاریم (چون یک پیش درآمد به شمار میرود)، قصه باقی فیلم های مجموعه در جهانی کنونی و در زمینِ اصلی جریان داشت، بنابراین ما نابودی شهرها را به وضوح می دیدیم، و تحت تاثیر قرار گرفتن زندگی انسان ها به خاطر هجوم این هیولاها باعث می شد تا هر قدمی که آن ها برمی دارند، اهمیت داشته باشد. اما در گودزیلا و کونگ: امپراتوری نو همه چیز در محیطی رخ می دهد که به معنای واقعی کلمه برای کسی مهم نیست، آن ها می توانند تا ابد آنجا با یکدیگر مبارزه کنند و جهانِ واقعی مسیر طبیعی خودش را طی خواهد کرد. در بخش های سرانجامی، سکانس های اکشن کوتاهی در قاهره و ریو داریم اما کافی است آن ها را با سکانس های مشابه از فیلم های قبلی، مثل سکانس نبرد با مکاگودزیلا در هنگ کنگ مقایسه کنید.

و دومی، ریتم سینوسی فیلم که برای یک اثر هیجان انگیز هیولایی اتفاق مثبتی نیست. نیمه اول فیلم گویی تمامی ندارد و بیش از حد کشدار می شود، شرور قصه هم خیلی دیر از راه می رسد و به او فرصت زیادی برای خودنمایی داده نمی شود و در نهایت، داستان با یک نقطه اوج نسبتا کسل کننده -که در آن خطر و تعلیقی هم احساس نمی شود- به سرانجام می رسد. در نقد فیلم گودزیلا منهای یک اشاره کردیم که مخاطبان، به این دلیل فیلم های هیولایی تماشا می کنند که نبرد هیولاها و خرابی هایی که به بار می آورند را ببینند، و این نوع نگاه در گذر زمان به این دلیل ایجاد شد که شخصیت های انسانی اغلب مجذوب کنندهیت خاصی نداشتند یا در جریان رویدادها تاثیرگذار نبودند.

امپراتوری نو مطابق انتظار، در این زمینه هم ضعف هایی دارد، خصوصا وقتی برنی و ترپر در کنار یکدیگر قرار می گیرند، دو کاراکتری که قرار است نقش کمیک ریلیف (عنصر کمدی) را در قصه ایفا کنند اما هم جملات آزاردهنده ای می گویند، هم از نظر خصوصیات شخصیتی آزاردهنده هستند، به ویژه ترپر که به نظر می رسد نسخه ای شسته رفته از استیو اروین (حامی حیوانات و طرفدار محیط زیست مشهور استرالیایی) باشد، او آن قدر مهربان است که حتی به پشه ها هم اجازه می دهد که او را نیش بزنند! وقتی یک شخصیت هیچ نقطه ضعفی ندارد و تا این اندازه تک بعدی است، نمی توان با او ارتباط برقرار کرد. دلیل حضور برنی هم در قصه معین نیست و حالا که ابعاد نظامی قصه کنار گذاشته شده، شاید بهتر بود که شخصیت های انسانی به اندروز و جیا خلاصه می شد و فیلم زمان بیشتری را صرف هیولاها -و ارتباط برقرار کردنشان با زبانِ بی زبانی- می کرد، تا اینکه بشینیم و به توضیحات تمام نشدنی این آدم ها گوش بدهیم که گویی می خواهند برای هر رویداد عجیبی، دلیل منطقی و علمی بیاورند.

2

ضعیف

نکات مثبت

  • جلوه های ویژه قابل قبول
  • اولین تقابل کونگ و اسکار کینگ مجذوب کننده است
  • کونگ از انسان های قصه شخصیت پردازی بهتری دارد!

نکات منفی

  • حضور افتخاری گودزیلا و هدر دادن پتانسیل این هیولای محبوب
  • افت ناگهانی ریتم قصه و اهمیت پایین رویدادها
  • 70 دقیقه طول می کشد تا شرور قصه از راه برسد
  • بیشتر ایده های اغراق آمیز و در ظاهر بامزه سازندگان جواب نمی دهد

امپراتوری نو پس از گودزیلا: سلطان هیولاها (2019) ضعیف ترین قسمت مجموعه است و بار دیگر ثابت می کند که رویکرد آمریکایی ها به گودزیلا -و به طور کلی هیولاها- حداقل در حوزه بلاک باستری، قرار نیست تغییر کند. فیلم های کایجویی همواره پرطرفدار بوده اند و اصلا این فیلم ها را تماشا می کنیم تا زد و خوردهای دیوانه وار هیولاهای بزرگ الجثه را تماشا کنیم اما حتی چنین سوژه در ظاهر سطحی و بی معنایی هم این پتانسیل را دارد که تاثیرگذار و به یادماندنی عرضه شود، نمونه پیروز آن را می توانید در گودزیلا منهای یک ببینید.

نقد فیلم گودزیلا و کونگ: امپراتوری نو دیدگاه شخصی نویسنده است و لزوما موضع وبلاگ آپ مگ نیست.

منبع: وبلاگ آپ مگ

منبع: دیجیکالا مگ

به "نقد فیلم گودزیلا و کونگ: امپراتوری نو؛ منهای سی وهشت" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "نقد فیلم گودزیلا و کونگ: امپراتوری نو؛ منهای سی وهشت"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید